شب پائیزی

شب سرد و بارانی پاییز

چتری بالای سرم

در خیابانی ساکت و بی انتها

آرام و بی صدا گام بر می دارم

چراغ خانه ها یکی پس از دیگری

خاموش می شوند

و من همچنان می روم

به سوی مقصدی نا معلوم